گند زدم اساسی ، اونم چجورش
چهارشنبه سر کار بد جوری همه عصبیم کردن . البته از اول هفته هی اذیت میکردن خیلی هم اذیت میکردن ولی چهارشنبه دیگه بد جور بریدم عصبانی شدم واقعا نباید عصبانی میشدم کاش میزدم بیرون ولی عصبانی شدم شایدم بیرون نرفتم چون اصلا امکانش نبود یه هفته بد بد بد ، بعد از اون اومدم خونه و گند زدم به زندگی یکی دیگه اومدم با خواهرم درد و دل کردم واقعا چه فکری کردم نمیدونم اومدم با کسی درد و دل کردم صحبت کردم که خودش از من هم کارش سخت تره هم گرفتاریاش بیشتره اصلا فکرش رو نمیکردم چه ضربه ای بهش میزنم واقعا از قصد نبود ، درد و دل کردم و کلی حرف زدم شکایت کردم و خودم رو سبک کردم اما باز اروم نمیشدم اون وقت اون بیچاره هم گوش میکرد و همدردی اما کار خودش یادش رفت کار اساسی که باید انجام میداد الان سه روزه میخواد اون کاری رو که اون موقع باید برای شرکت انجام میداد رو انجام بده نمیشه میگن وقتش گذشته من ناخواسته بد ضربه ای به کارش زدم اصلا فکرش رو هم نمیکردم حالا باید به رییس و معاون شرکت جواب پس بدهد کاش جلوی زبونم رو گرفته بودم تحمل میکردم اون وقت کار خواهرم ضربه نمیخورد چه افتضاحی شد
درد و دل